-
باز هم تا نگاه می کنم وقت رفتن است...
جمعه 14 اسفند 1394 12:05
خسته شدم بس که به جون اسکای غر زدم... اونم از من خسته شده... پس اینجا رو هم میذارم واسه اهلش.. واسه اونا که باهاشون نامهربون نیس!!! بعد ازین اینجا هستم: abanac.mihanblog.com از حادثه لرزند به خود قصر نشینان ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم. ۱۴اسفند ۹۴
-
ادامه ی پست پایینی...
جمعه 14 اسفند 1394 00:09
این ادامه ی متن پایینی هست که بلاگ اسکای بی ش.ع.و.ر قورتش داد! ... من به تبعیت از خواهرزاده ی گرام؟ میگم : آتیش بگیره بلاگ اسکای!! جیگر منو خون کرده... تف تو روش!!!( این عبارت ، اوج عصبانیته منه!)
-
آتیش بگیره...
جمعه 14 اسفند 1394 00:07
پسر خواهرم ( الان هشت سالشه) تا یکی دو سال پیش، وقتی از یه چیزی میخواس بگه خیلی بدش میاد میگفت آتیش بگیره فلان چیز! ( مثلا یکی از نفرتاش دکتر شدنه! میگفت آتیش بگیره پزشکی!!
-
سو T !
شنبه 1 اسفند 1394 20:39
و از نشانگان سوتی این باشد که تیپ بزنی! جوراب و کفش اسپورت بپوشی! بری یه جایی که مجبور باشی کفشتو درآری! و تمام مدت هم سرپا ایستاده باشی ( یکی دوساعت) اونجا هم دست کم ده پونزده نفر تورو ببینن که تکیه به دیوار دادی و برای رفع خستگی این پا و اون پا میکنی!... بعد بالاخره بیای بیرون... وقتی کفشتو میپوشی حس کنی پوست پات...
-
خودشیفتگی
یکشنبه 18 بهمن 1394 15:42
و از نشانگان خودشیفتگی ، این باشد که آهنگی گوش دهیم و حس کنیم شخصی با شنیدن این آهنگ یاد " ما " می افتد!!! :-D مثلا یکی از این آهنگها: نشد که از دلم... جدا کنم تورو ... ( محسن چاووشی!) هرکاری میکنم شکل خنده رو نمتونم بذارم. بهرحال یادتون باشه بلاگ اسکای،بی شعور است! شمام انقد به من نخندین! ما این طوری هستیم...
-
سی سالگی
دوشنبه 12 بهمن 1394 00:23
درود. زمین میچرخه و می چرخه و بازم میرسه به بهمن دوست داشتنی من! و دوازدهمش و تولدم! و من میرم که سی ساله بشم به همین راحتی! یادمه یه زمانی یه همکارم گفت چهل سالگی واسم نقطه ی عطفی تو زندگی م هست... دیدمو عوض کرد بهتر کرد وووو چند وقتیه منم حس میکنم سی سالگی برام به همچی نقطه ی عطفی تبدیل شده... یه چیزهای جدیدی رو حس...
-
عصبانی ام!
دوشنبه 28 دی 1394 23:26
بلاگ اسکای خیلی بی شعععور است! یا من نمی فهممش! یا اون خیلی نفهمه! چهارساعته منو الافه خودش کرده! هرچی می نویسم نصفشو پاک میکنه موقع انتشار! اگه کسی می دونه مشکل چیه بم بگین توروخدا! کلافه شدم دیگه. خوبه این بار دیگه تجربه داشتم که اصل مطلب رو داشته باشم. اینکه مجبور شدم سه تا پست یک و دو و سه بذارم تقصیر همین بلاگ بی...
-
تو ماهی و من ماهی این برکه ی خاموش...سه
دوشنبه 28 دی 1394 23:18
-
تو ماهی و من ماهی این برکه ی خاموش... دو
دوشنبه 28 دی 1394 23:15
-
تو ماهی و من ماهی این برکه ی خاموش... یک
دوشنبه 28 دی 1394 23:10
-
یاد تو کوران می کند...
دوشنبه 21 دی 1394 00:52
دو سال پیش چنین شبی تا صبح باریدم... چه شب تلخی بود خدایا... وقتی شب ساعت حدودای هشت، از ICU تماس گرفتن که مریضتون حالش خوب نیست... همه سریع لباس پوشیدیم بریم بیمارستان... همه پر از ترس و وحشت بودیم... و من... همیشه فک میکنم چه جور اون شب انقدر ساده لوح بودم! چه جور حدس نمی زدم خبر، بدتر از بدحالی بوده؟! چه جور فکر می...
-
من از تو دل نمی کنم، اگرچه از تو دلخورم...
جمعه 18 دی 1394 15:35
>فک میکنم عنوان بخشی از یه آهنگ رضا صادقی هست... چیزی که امروز تو ذهنمه. >>چقدر فریدون آسرایی قشنگ و بااحساس میخونه...نمیدونم این آهنگه قدیمیه یا جدید، ولی "یاد من باش" خیلی نازه... >>>اندکی امروز مغشوشم... یکی از حرکات مورد علاقه در این اغتشاشات ذهنی اینه که ماشین رو بردارم و بزنم به دل...
-
گاهی ورق چنان بر می گردد که ندانی چه کنی!
سهشنبه 8 دی 1394 14:46
از دو سه ماه پیش، طبق مشورت با رییس سابق که ده داوزده سال رییس درمانگاه بوده و قوانین و آدمهای مدیریت درمان رو میشناسه، ، درباره ی مرخصی بدون حقوق، راه های کسب مجوز رو بررسی میکردم. سه چهار هفته پیش: زنگ زدم مدیریت درمان، و درباره ی مرخصی بدون حقوق پرسیدم. میخواستم دوماه قبل امتحان مرخصی بگیرم بشینم بخونم و بعد هم...
-
ترین های هفته 2
پنجشنبه 12 آذر 1394 16:46
غیر منتظره ترین سر زدن : آخر وقت، استاد کاردیو ی جوان (احتمالا متولد 60) اومده پشت در مطب... همون لحظه داروسازمون داره از مطب میره بیرون. مییشنوم داره با یکی حرف میزنه... بعد دوباره سرشو میاره تو و با یه نگاه خیلی مشکوک، میگه خانوم دکتر! یکی باهاتون کار داره.. سریع حس ششم میگه حتما بازم یه نفر واسه امر خیر اومده! منم...
-
ترین های هفته
جمعه 6 آذر 1394 01:03
آرام بخش ترین جمله: اول هفته، مطب استاد گوارش، وقتی استاد رو به ملیح گفت که اندوسکوپی و پاتولوژی مامانش چیزی به نفع بدخیمی نداره. غیر منتظره ترین خبر: مرگ خاله ی "عین" که مریض من بود و خبرشو محبوب بم داد. اصلا باورکردنی نبود جسم سالمی داشت البته تا قبل از چهار پنج ماه پیش که علایم آلزایمرش ناگهانی مشهود شد....
-
یک
دوشنبه 2 آذر 1394 00:42
برای آدمی مثل من، از نوشتن گریزی نیست. و اگه از وبلاگ سابقش هم خداحافظی کنه اما نمتونه از نوشتن خداحافظی کنه.... هرچند کسی اینجا رو بلد نیست دیگه... اینجا شروع روزهای جدیده... اابته ادامه ی همان روزهای قبل... اما این بار بی حضور گرم دوستایی که می خوندنم و من می خوندمشون. در اونجا رو تخته کردم چون آشنایی اونجا رو...