عصبانی ام!

بلاگ اسکای خیلی بی شعععور است!

یا من نمی فهممش! یا اون خیلی نفهمه!

چهارساعته منو الافه خودش کرده! هرچی می نویسم نصفشو پاک میکنه موقع انتشار!

اگه کسی می دونه مشکل چیه بم بگین توروخدا! کلافه شدم دیگه.

خوبه این بار دیگه تجربه داشتم که اصل مطلب رو داشته باشم.

اینکه مجبور شدم سه تا پست یک و دو و سه بذارم تقصیر همین بلاگ بی شعور است! وگرنه همه شون یکی هست و مرتبط!

نظرات 19 + ارسال نظر
معلوم الحال یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 00:29 http://www.daneshjoyezaban.mihanblog.com

مژده بده مژده بده
مهربان برگشت


واقعا خبر مسرت بخشی بود! خوشحالم!

لیلی سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 22:41 http://leiligermany.blogsky.com

شاید چون ادامه مطلب استفاده کردی متن رو کوتاه قبول کرده

هرجورش که می زنم همین برخورد رو می کنه!

رضوانه یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 21:07 http://khanevadeyearmani.mihanblog.com/

ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قافِ قرارِ من و من عینِ عبورم .....

یه وقتایی میگم خب چی میشد خدا حکمتشو به آدماش میگفت؟!؟؟!!!! بازم هر چی خدا بخواد همون بهترینه... .

شاید بلاگ اسکای تعداد کاراکترای کمتری تو پستاش نسبت به بلاگفا منتشر میکنه؟ ها؟ شایدم بلاگ اسکای بوووووق است!!!

چه شعر ققشنگی! ممنون!
اگه خدا بخواد حکمت همه کاراشو بگه که خودشم پشیمون میشه از...!
به نظرم بلاگ اسکای بوقق است!

Meredith یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 20:44 http://dr-coffe.blogsky.com

شرمنده اون متن بلند بالا خصوصی بود،تایید نشه

چشششم!
ولی همچی خصوصی هم نبودا!!

دکتر یونس شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 12:41 http://drjonah.persianblog.ir

الان کامنت ها رو خوندم !یعنی اگر دکتر سودا باشی و بعد تغییر نام داده باشی و من با با هردو تا اسم ادت کرده باشم، مستحق کشتنی!!
هرچند الان حتما خیلی غم روی قلبته و فشار زیادی رو تحمل میکنی. از قرآن و صحیفه سجادیه برای آروم شدن و آرام بودن کمک بگیر. من کلی تجربه در درمان شکست عشقی دارم! به مولا!
یاد یه شعر قشنگ افتادم:
عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست؟
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است..

چرا من فکر میکنم این جراح قلبه رو یه جا دیدم؟ همونه که از فسا رفته مسیح؟ عکسای عملشو میذاره تو لینکدین؟

الان من مستحق کشته شدنم! می دانم! ولی تورو خدا یجور بکش درد نکشم! خب؟؟! غافلگیرم کن!!
من خودم پزشک شکست عشقی ام بصورت تخصصی! خیلیا رو درمان کردم!
حال خودمم خوبه... خدا رو شکر!
از کجا رفته کجا؟! فسا به مسیح؟! نمی فهمم... ولی عکسشو جایی نمی ذاره چون اصلا اهل اینترنت نیست ابدا!

اسماعیل بابایی جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 09:40 http://fala.blogsky.com

دوست داشتم نوشته ی عاشقانه تون رو..‌، و حس کردم اش.
خوب کاری کردین که نوشتین ش.

سلام.
ممنون ...

اسماعیل بابایی جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 09:33 http://fala.blogsky.com

من رو یاد بلاگفا انداختین که چه طور وبلاگم رو با همه ی کامنت های قشنگ دوستان از بین برد.... تا مدت ها دستم به نوشتن نمی رفت!
و بعد کوچ کردم بلاگ اسکای. امیدوارم این یکی حداقل اون طور نشه، شما هم مشکلتون برطرف بشه.

منم از ۸۷ تو بلاگفا مینوشتم.. دوتا وبلاگ داشتم یکیشو خراب کرد به کل. یکیشو ناقص کرد..
الان حس میکنم بلاگ اسکای بیشتر حرصمو درمیاره.

هیسسس جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 01:28 http://hist.mihanblog.com

از دل برامد و به دل نشست

من دیگه حرفی ندارم:|

فدای تو شبی که به دست تو به سپیده رسید!!!
متشکرم عزیزم!

سلام رئیس
خوبید؟ امروز به یاد استاد سابقتون تشییع شهدا رفتید؟

در مورد عشقتون (کیلیلیلیلیلییییی) هم باید بگم بعلههه رو بگین بره دیگه رئیس سابق همیشه خیرتونو میخواسته این سریم انشالله خیره. البته هول نشینا.
منم دعوت کنید بچه خوبیم! فقط نگاه می کنم. شایدم یه موز برداشتم. همین

سلام پسرم! نه نرفتم! والا تشییع جنازه شهدا تو شهر ما چندروز پیش بود که من سر کار بودم... البته از دلم گذشت که کاش یبار شرکت میکردم.
حالا منتظر اجازه ی شمابودم که بحمدالله حاصل شد! الان فقط نفهمیدم منطورت کی هست؟! به کی " بله" رو بگم؟!!
تورو که حتما دعوت میکنم!

هیسسس جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 00:02 http://hist.mihanblog.com

من اومدم اینجا کامنت بزارم
و بگم حرص نخور
کامنتا رو خوندم،
پایین کولاک کردی
ببینم چه خبره!
کی عاشق شده
سانسور که‌نداره؟

استخفرااله! منو سانسور؟!!

حقوقدان پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 14:44

خیلی متن پایینتون قشنگ بود

ممنون...
اما صرفا یک متن نبود. دل نوشته بود..

همطاف یلنیز چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 20:14 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
حال استاد ما چطوره؟
آخی ی ی...بارها شنیدم کسی که عاشق نشده کا عمرش برفناست
به گمانم همطاف هم طعم عشق رو چشیده باشد البته الان به خاطر ندارم معشوق بودم یا عاشق
یه جمله دیگه رو هم بارها شنیدم که اگر در گذشته ما رفتاری داشتیم و کاری رو انجام دادیم در آن زمان به نظرمان بهترین بوده...
...
راستی این جواب مثبت به ا- م، امر خیره از نوع کیلیلیلیلیلیلیلیلیلییی یا چی؟ (فضولم خودتی)

سلام سللم. استاد هم خوب است از احوالپرسی های شما!
چع جالب انگیز که همطاف نمداند عاشق بوده یا معشوق!!
باید اول از ا.م اجازه بگیرم ببینم میتونم بگم یا نه!!;-)

ا-م چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 16:41 http://engarnevesh.blogfa.com

به قول خودت اینقدر تحت تاثیر رفته بودم که
جوابتو یادم رفت. به به پس مبارکه

خدا رو شکر!!
پس به شرایطی که دارم هم فک کن! همین طوری قبول نمیکنما!!!;-)

ا-م چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 16:34 http://engarnevesh.blogfa.com

سلام عزیزم
راستش با خوندن این پستها خیلی غمگین شدم. از نرسیدن غمگین می شم. از اینکه عشقهایی که شاید دیگه نشه مثل اون را تجربه کرد و به هر دلیلی به مرحله باهم بودن نرسیده اند غمگین می شم و میدونم و گهگاه دیدم توی نگاههای حسرت آلود آدمهای مسنی که باهاشون کار می کنم و همصحبت بودیم حسرت این گمشده را. اما ناامید نمی شم.
عزیزم حتما کاری که کردی و چیزی که برای این محبت عمیق قلبیتون پیش اومد همونی بوده که باید اتفاق میفتاده. شاید اون موقع زمانش نبوده یا شاید هنوز شرایط برای آدمهای هم شدن، فراهم نشده بوده. نمی دانم و هزار شاید دیگه که خدا بهتر میدونه. اما باز هم خدا از ته دل همه ما خیلی خوب باخبره و البته مهربونه.

این عزیزی که توصیفش کردی، با همه محاسن و البته معایبی که داشت (مثل اینکه سعی میکرد گاهی به صورت حرص درآوری در برابر احساساتش مقاومت کنه و اونها را کمتر نشون بده و یا بهشون اولویت دوم بده، موجود ارزشمندی هست که ارزش دوست داشتن را داشت و اگر بخوام همپای منطقت حرکت کنم، خوشحالم، تجربه دوست داشتن را با چنین آدمی تجربه کردی که می ارزد.
کلا قدر منطق را باید دانست وگرنه آدم زیر صدای بلند دل، له می شد.
باز هم برات آرزوی بهترینها،آرزوی مصلحت خداوندی که مراد واقعی دلت باشه را دارم.
خیلی مواظب خودت باش عزیزم

راستی روی پیشنهاد من هم که میدونی چیه فکر کن

سلام. تو بیستی! مثل همیشه!
این تیکه رو خوب فهمیدی ک بطرز حرص درآری جلوی احساسشو میگرفت ! خدا حفظش کنه خیلی حرص مارو درٱورد!!:-)
اره دیگه! امیدوارم خداوند برایمان تقدیر خیر رقم بزند...

رخساره چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 14:01

نه فقط میخواستم مطمین باشم خونده باشب

اره خوندم عزیزم!

رخساره چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 02:10

چنین روزی...
نه اولش نفهمیدم اخه بازش نکردم...
راستی تو وبلاگ قبلی یه نظر خصوصی برات گذاشته بودم...جواب سوالی که پرسیده بودی

اهان!
من همه ی نظرات وب قبلی رو بدون جواب تایید زدم. اگه دوس نداری ک برم کامنتتو دیلیت کنم؟

رخساره سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 23:37

ااااا...چرا اینجوری میکنی؟سودا فردا ابانا...خب میگفتی تویی...میدونی چقدر سر میزدم وبت؟میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟کلی غر تورو به سایه میزدم...نکن اینجوری عزیز دلم....یهو نرو دیگه
دکمه نظرخصوصی نداره

جدااا؟!! نشناخته بودی؟!! من می گفتم چقد نامهربونیا! نگو غریبگی میکردی!
حالا از کجا فهمیدی؟؟!!
خیلی بامزه بود!

معلوم الحال سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 01:49 http://www.daneshjoyezaban.mihanblog.com

خانوم دکتر متن پایین واقعا به دلم نشست ... البته یخورده هم دلم شکست! ولی عشق همیشه بازی دوسر برد نیست
خیلی خوبه که با وجود معایب محاسنش رو دیدین! و چه دکتر باحال و خفنی، واقعا دمش گرم (شرمنده آخر شبی کلمه خوب به ذهنم نرسید )
سلیقه موسیقیایی تون رو هم به فال نیک می گیرم. مطمئنم که باهاش رستگار خواهید شد ...
فقط فراموش نکنید
کیلیلیلیلیلیلیلیلیلیییKeep calm and

پس با دلت خیلی بازی کرده ام!! هم بر او نشسته ام هم اورا شکسته ام!;-)
از بابت سلیقه ی موسیقیایی م هم که مگو!!
من مرده ی کیلیلیلیلیییییی گفتنتم! میخوام بدونم اینجا چه ربطی داشت!!
ضمنا من آرامم! چون از مدتها قبل با خودم کلنجار رفته ام... اینک سر ارادت ما و ٱستان حضرت دوست...

رخساره سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 00:56 http://Doctoregharib.mihanblog.com

ابانااااااا
متن پاییین...چقدر به دل میشینه...چقدر میشه احساسش کرد با تمام وجود...برات از خدا ارامش میخوام و شادی

ممنون عززیزم!
آرامش از بالاترین هدایای خداوند به بنده هاشه...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.